implement “اجرا کردن ،الت ،افزار،ابزار،اسباب ،انجام دادن ،ايفاء کردن ،اجراء کردن تکميل کردن علوم نظامى : به کار بردن”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه implemental
implemental التى ،افزارى ،وسيله اى
Read More »ترجمه کلمه implementation
implementation “پياده سازى ،کاربرد،اجرا،انجام کامپيوتر : انجام علوم نظامى : به کار گرفتن”
Read More »ترجمه کلمه implead
implead دادخواست دادن ،عرضحال دادن ،دفاع کردن
Read More »ترجمه کلمه impledge
impledge رهن دادن ،گرو گذاشتن ،پياده شطرنج
Read More »ترجمه کلمه i had him sing
i had him sing وا داشتم بخوانم
Read More »ترجمه کلمه implausibly
implausibly بطور غيرموجه
Read More »ترجمه کلمه implantation
implantation “لانه گيرى ،کاشتن ،القاء روانشناسى : نصب”
Read More »ترجمه کلمه implausibility
implausibility ناپسندى ،ناموجه بودن ،غير قابل قبولى ،غير مقبولى
Read More »ترجمه کلمه implausible
implausible نامحتمل ،غيرمحتمل ،غيرمقبول ،ناپسند
Read More »