hard starboard “سمت ناو را بسمت مغناطيسى اعلام شده تغيير دهيد علوم نظامى : ناو را با چرخش سريع بسمت پاشنه بگردانيد”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه hard shoulder
hard shoulder “شانه تحکيم شده ،شانه تثبيت شده معمارى : شانه استوار”
Read More »ترجمه کلمه hard soil
hard soil “زمين سفت ،خاک سفت علوم نظامى : رويه محکم”
Read More »ترجمه کلمه hard solder
hard solder “لحيم سخت علوم مهندسى : جوش سخت معمارى : لحيم برنجى”
Read More »ترجمه کلمه hard sectored
hard sectored کامپيوتر : ديسک لرزانى که در ان سوراخهايى به منظور تعيين حدود هر قطاع يا بخش تعبيه و منگنه شده است
Read More »ترجمه کلمه hard sell
hard sell “سخت کوشى در فروش ،فروش مجدانه ،فروشندگى باچرب زبانى وفشار،زورچپانى بازرگانى : فروش ماهرانه”
Read More »ترجمه کلمه hard set
hard set سخت شده ،منقبض شده ،ثابت شده ،سفت شده
Read More »ترجمه کلمه hard shell
hard shell سخت پوست ،کاسه دار،(مج ).سخت ،متعصب
Read More »ترجمه کلمه hard sauce
hard sauce مخلوطى از خامه وشکر وچاشنى
Read More »ترجمه کلمه hard sector
hard sector کامپيوتر : قطاع سخت افزارى
Read More »