hit wicket ورزش : انداختن ميله بوسيله خود توپزن
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه hitch
hitch “کامل کردن پاس به دريافت کننده ،بند،اتصال ،پيچ وخميدگى ،گرفتارى ،مانع ،محظور،گير،تکان دادن ،هل دادن ،بستن( به درشکه وغيره)،انداختن ورزش : نوعى پاس که دريافت کننده به جلو مى دود و به طرف بيرون بر مى گردد علوم نظامى : اويختن علوم دريايى : خفت”
Read More »ترجمه کلمه hit on the fly printer
hit on the fly printer کامپيوتر : چاپگرى که در ان کاغذ و يا مکانيزم چاپ در حالت ثابتى هستند به نحوى که شروع و توقفى مورد نياز نمى باشد
Read More »ترجمه کلمه hit or miss
hit or miss برحسب تصادف ،اتفاقا،تصادفا
Read More »ترجمه کلمه hit ratio
hit ratio کامپيوتر : نسبت اصابت
Read More »ترجمه کلمه halfsister
halfsister ناخواهرى ،خواهر ناتنى
Read More »ترجمه کلمه hit and run
hit and run علوم نظامى : جنگ و گريز
Read More »ترجمه کلمه hit not valid
hit not valid ورزش : ضربه بى ارزش شمشيرباز
Read More »ترجمه کلمه hit off
hit off هم اهنگ بودن ،هم عقيده شدن
Read More »ترجمه کلمه histrionics
histrionics اجراء نمايش ،ظاهرسازى ،صحنه سازى
Read More »