ترجمه کلمه accusingly

accusingly بطريق اتهام

ترجمه کلمه accustom

accustom عادت دادن ،اشنا کردن ،اشنا شدن ،معتاد ساختن ،معتاد شدن ،عادت ،خو گرفتن ،انس گرفتن

ترجمه کلمه accustomed

accustomed خوگرفته ،معتاد

ترجمه کلمه accustomedness

accustomedness خوگرفتگى ،عادت ،اعتياد

ترجمه کلمه ace

ace افسرى که بيش از ۵ پرواز دارد،تک خال اس ،خلبان ماهر و متهور،پيش کسوت ،اس ،نقطه ،درشرف ،ذره اى مانده(به)،(مج ).ستاره يا قهرمان تيم هاى بازى ،رتبه ء اول ،خـلبانى که حداقل ۵ هواپيماى دشمن راسرنگون کرده باشد،تک خال زدن ،(ش ).پيشوندى ازکلمه acetic بمعنى( داراى