incubation “خوابيدن روى تخم ،بر خوابش ،جوجه کشى ،(طب )دوره نهفتگى ياکمون روانشناسى : رشد نهفته”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه incrust
incrust با قشر و پوست پوشاندن ،داراى پوشش سخت کردن ،قشر تشکيل دادن ،(بر روى)
Read More »ترجمه کلمه incrustation
incrustation )incrustment(پوسته ،قشر،پوشش ،اندود،نماى مرمر
Read More »ترجمه کلمه incrustment
incrustment )incrustation(پوسته ،قشر،پوشش ،اندود،نماى مرمر
Read More »ترجمه کلمه incross
incross اختلاط و اميزش صفات ارثى يک طايفه ميان افراد ان ،اولاد يا محصول
Read More »ترجمه کلمه incrossbreed
incrossbreed توليد شده در اثر اميزش نژاد،اميزش نژادى کردن
Read More »ترجمه کلمه incriminate
incriminate “به جرمى متهم کردن ،مقصر قلمداد کردن ،بگناه متهم کردن ،گرفتارکردن ،تهمت زدن به ،گناهکارقلمداد نمودن قانون ـ فقه : گناهکار قلمداد کردن”
Read More »ترجمه کلمه incriminatory
incriminatory متهم کننده ،تهمت اميز،اتهام اميز
Read More »ترجمه کلمه incriptional
incriptional نوشته اى ،کتيبه اى ،خطى ،نقشى
Read More »ترجمه کلمه i am not a with him
i am not a with him با او اشنا نيستم ،با او اشنايى ندارم
Read More »