imprisonment for life “حبس ابد قانون ـ فقه : حبس موبد”
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه imprint
imprint “حک کردن ،نوشتن ،مهر زدن ،نشاندن ،گذاردن ،زدن ،منقوش کردن علوم نظامى : يادداشتهاى کنار نقشه”
Read More »ترجمه کلمه imprinting
imprinting روانشناسى : نقش پذيرى
Read More »ترجمه کلمه imprison
imprison “زندان کردن ،بزندان افکندن ،نگهداشتن قانون ـ فقه : حبس نمودن”
Read More »ترجمه کلمه i have caught a thorough chill
i have caught a thorough chill سرماى حسابى خورده ام
Read More »ترجمه کلمه imprimatur
imprimatur اجازه چاپ ،(مج ).تصويب ،پذيرش ،قبول
Read More »ترجمه کلمه imprimis
imprimis اولا،اول انکه ،در مرحله نخست
Read More »ترجمه کلمه impressure
impressure اعمال نيرو بر روى چيزى ،فشار و زور در امرى)impression(
Read More »ترجمه کلمه imprest
imprest “تنخواه گردان ،وادار بخدمت لشکرى يا دريايى کردن ،مصادره ،مساعده ،قرضى ،قرض داده شده ،پيشکى قانون ـ فقه : تنخواه گردان بازرگانى : حساب تنخواه علوم نظامى : پيش پرداخت”
Read More »ترجمه کلمه imprest fund
imprest fund “اعتبار مساعده علوم نظامى : اعتبار مربوط به پرداخت مساعده”
Read More »