impaludism تب مردابى ،نوبه مردابى ،تب باتلاقى ،ناخوشى مردابى
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه impalement
impalement چار ميخ کشى ،دارزنى
Read More »ترجمه کلمه impalpability
impalpability داراى خصوصيات لمس نا پذيرى ،حس نشدنى
Read More »ترجمه کلمه i felt sorry for him
i felt sorry for him دلم برايش سوخت ،اوقاتم برايش تلخ شد
Read More »ترجمه کلمه impairment
impairment روانشناسى : اختلال
Read More »ترجمه کلمه impale
impale چهار ميل کردن ،بر چوب اويختن ،سوراخ کردن ،احاطه کردن ،محدود کردن ،ميله کشيدن
Read More »ترجمه کلمه impaint
impaint رنگ زدن ،نقاشى کردن
Read More »ترجمه کلمه impair
impair “اسيب زدن ،خراب کردن ،زيان رساندن ،معيوب کردن علوم مهندسى : معيوب کردن قانون ـ فقه : خراب کردن”
Read More »ترجمه کلمه impact transducer
impact transducer علوم مهندسى : مبدل فرايندهاى ضربه اى
Read More »ترجمه کلمه impacted
impacted بهم چسبيده ،باهم جوش خورده(مثل انتهاى استخوانهاى شکسته)،باهم جمع شده ،کارگذاشته شده ،ميان چيزى گير کرده ،تحت فشار
Read More »