handlines روانشناسى : خطهاى کف دست
Read More »دستهبندی نشده
ترجمه کلمه handling
handling “دستکارى کردن ،کار کردن با،بررسى ،لمس ،رسيدگى ،اداره( کردن) بازرگانى : جابجايى ورزش : خطاى دست علوم نظامى : دست به دست کردن”
Read More »ترجمه کلمه handless
handless بى دست
Read More »ترجمه کلمه habituate
habituate خو دادن ،عادت دادن ،سکونت کردن
Read More »ترجمه کلمه handline
handline “نخ ماهيگيرى بدون چوب و قرقره ورزش : ماهيگيرى با نخ”
Read More »ترجمه کلمه handleing time
handleing time علوم مهندسى : زمان بررسى
Read More »ترجمه کلمه handler
handler “گرداننده ،برنامه اى با يک کار منحصر بفرد که کنترل يک ورودى ،خروجى ،يا دستگاه ذخيره ،دسته گذار،رسيدگى کننده ،مربى ،نگاهدارنده کامپيوتر : يک فايل يا تسهيلات وقفه را بعهده دارد دستگذار ورزش : مددکار بوکسور”
Read More »ترجمه کلمه handlebar
handlebar دسته دو چرخه ،فرمان
Read More »ترجمه کلمه handled
handled دسته دار
Read More »ترجمه کلمه handle bar arm
handle bar arm علوم مهندسى : دسته فرمان
Read More »