ترجمه کلمه circumvallate

circumvallate باسنگريابارو محصور شده ،سنگربندى کردن

ترجمه کلمه circumstantiate

circumstantiate (حق ).امارات لازمه را تهيه کردن ،قرائن وامارت را بدست اوردن ،وارد جزئيات شدن

circumstantially به تفصيل ،در صورت

circumstantiality “حالت وکيفيت ،جزئيات ،کيفيات روانشناسى : حاشيه پردازى”

circumstantial evidence “(حق ).اماره ،اماره اتفاقى قانون ـ فقه : قرينه ،اماره روانشناسى : قراين”

circumstantial event قانون ـ فقه : واقعه ضمنى

circumstantial “تصادفى ،مربوط به موقعيت قانون ـ فقه : ضمنى”

circumstances “ماوقع ،رويداد،چگونگى ،کيفيت ،شرط موقعيت ،تشريفات ،اوضاع( شرايط) قانون ـ فقه : مقتضيات روانشناسى : اوضاع”

circumstanced پرواقعه ،داراى يک حالت معين

circumstance “چگونگى ،شرح ،تفصيل ،رويداد،امر،پيشامد،(درجمع )شرايط محيط،اهميت قانون ـ فقه : حال”