ترجمه کلمه break of relations

break of relations قانون ـ فقه : قطع روابط کردن

ترجمه کلمه break loose

break loose ول شدن ،در رفتن

break key کامپيوتر : کليد توقف

break into the market بازرگانى : در بازار رسوخ کردن

break into a shop دکانى را زدن

break into a laugh زير خنده زدن

break in share prices بازرگانى : کاهش قيمت سهام

break in pieces خرد کردن

break in حرز را شکستن وبزور داخل شدن ،درميان صحبت کسى دويدن ،رام کردن(اسب)

break ground “ورزش : عقب نشينى علوم نظامى : لنگر از زمين کنده شد”