ترجمه کلمه terminator

terminator “بپايان رساننده ،فسخ کننده نجوم : حدفاصل”

ترجمه کلمه to let ship

to let ship ول کردن ،ازاد کردن ،از دست دادن

terminative انتهايى ،بپايان رساننده ،قطعى ،خاتمه دهنده ،مختوم کننده

to let slid ول کردن ،اهميت ندادن به

tactical air controler “افسر کنترل عمليات هوايى علوم نظامى : مسئول مرکز کنترل هوايى”

to let slip از دست دادن ،سردادن ،رها کردن

terminational مربوط به جزء اخر کلمه

to let the cat out of the bag رازى رابويژه به ندانستگى فاش کردن

termination stage شيمى : مرحله پايانى

to let the saw dust out of پوچى يا بى اساسى( چيزى ) را ثابت کردن ،رسوا کردن