ترجمه کلمه to put in to shape

to put in to shape سر و صورت دادن ،درست کردن ،تنظيم کردن

ترجمه کلمه tutelar(y)

tutelar(y) وابسته به قيومت ،سرپرست ،حامى

to put it on اغراق گفتن ،زياد لعابش دادن ،پيش از اندازه واقعى نشان دادن

tutelar authority اختيار ناشى از قيومت

to put money on a horse روى اسبى گرو بستن

tutelar authority اختيار ناشى از قيومت

to put oa a semblance of anger سيماى خشمگين بخود دادن ،خودرا خشمگين وانمودکردن

tutelar قانون ـ فقه : سرپرست

to put off عقب انداختن ،کندن ،دک کردن ،مانع شدن ،بور کردن ،بيرون کردن ،دور کردن

tutelage “للگى ،قيمومت ،سرپرستى ،تعليم سرخانه قانون ـ فقه : قيمومت”