ترجمه کلمه to put to sea

to put to sea رهسپار دريا شدن

ترجمه کلمه turpentinous

turpentinous )turpentinic(سقزدار،داراى تربانتين

task component علوم نظامى : بخشى از يک ناوگان يا گروه رزمى يا گروه ماموريت که براى يک ماموريت مخصوص تشکيل شده است

turpentinic )turpentinous(سقزدار،داراى تربانتين

to put to shame شرمسارکردن

turpentine oil علوم مهندسى : روغن تريانتين

to put to the blush خجالت دادن

turpentine “سقز،قندرون ،تربانتين زدن به علوم مهندسى : تريانتين”

to put to the issue بطور متنازع فيه مطرح کردن ،در معرض داورى گذاشتن

turpenine سقز