ترجمه کلمه to throw cold water on

to throw cold water on نيکو ندانستن وناچيزشمردن

ترجمه کلمه trialling

trialling ورزش : مسابقه ازمايشى موتورسيکلت رانى

to throw down the glove بمبارزه خواندن ،بجنگ تن بتن دعوت کردن

trial trip مسافرت ازمايشى يا امتحانى

to throw in a remark سخن معترضه گفتن

trial shot “گلوله ازمايشى ،تير ازمايشى علوم نظامى : تير قلق گيرى”

trial run استفاده ازمايشى( از هر چيز)

to throw in the towel لنگ انداختن

trial rate بازرگانى : درصد ازمايش يک محصول

to throw in to d. بى نظم کردن