ترجمه کلمه this was a lesson for him

this was a lesson for him اين براى او عبرت شد

ترجمه کلمه to act independently of others

to act independently of others مستقلانه يا جداگانه کارکردن ،کارى به کار ديگران نداشتن

this tooth is very painful اين دندان خيلى درد ميکند

to add equals اعداد مساوى را با هم جمع کردن

this ticket admits one با اين بليط يک تن را اجازه دخول مى دهند

to add fuel to fire نمک برزخم پاشيدن ،اتش رادامن زدن

take your mirks ورزش : فرمان بجاى خود

to add up جمع زدن ،جمع کردن

this story is improbable اين داستان راست نمى نمايد،اين داستان بعيد بنظر ميرسد

to addict oneself خو گرفتن ،عادت کردن ،خودرا معتادکردن ،معتاد